کد مطلب:77509 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:245

خطبه 025-رنجش از یاران سست











و من خطبه له علیه السلام

و قد تواترت علیه الاخبار باستیلاء اصحاب معاویه علی البلاد و قدم علیه عاملاه علی الیمن و هما عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران لما غلب علیهما بسر بن ابی ارطاه، فقال علیه السلام علی المنبر، ضجرا بتثاقل اصحابه عن الجهاد و مخالفتهم له فی الرای و قال علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است و به تواتر و پیاپی خبرها رسیده بود به امیرالمومنین علیه السلام در استیلاء و مسلط شدن اصحاب معاویه بر بلاد و شهرهائی كه در تصرف امیرالمومنین علیه السلام بود و وارد شدند نزد او دو نفر عامل و حاكمی كه تعیین كرده بود بر ولایت یمن كه آنها عبیدالله[1] بن عباس و سعید بن نمران بودند، در وقتی كه غالب شده بود بر ولایت یمن بسر بن ابی ارطاه، پس برپا شد امیرالمومنین علیه السلام به سوی منبر، در حالتی كه تنگدل بود به سبب سنگینی اصحاب او از جهاد كردن و مخالفت آنها مر او را در رای و امر،[2] و گفت امیرالمومنین به اهل كوفه:

«ما هی الا الكوفه اقبضها و ابسطها»

[صفحه 235]

یعنی نیست[3] مملكت من مگر كوفه، می پیچم و پهن می كنم او را، یعنی در دست من است و تصرف در او می كنم به هر نحو كه بخواهم.

«ان لم تكونی الا انت تهب اعاصیرك، فقبحك الله»

یعنی ای كوفه، اگر نباشی تو به حالی از احوال مگر آنكه تو باشی به حالی كه بوزد گردبادهای تو و برانگیزد گرد و غبار فتنه و فساد و خاشاك مردمان رذل در عصیان من، پس قبیح گرداند تو را خدای تعالی در نظرها و خراب و ویران كند تو را كه هیچ كس میل در تو نكند، یا آنكه اگر نباشی تو مگر كمك و معین من، در حالتی كه بوزد گردبادهای فتنه و فساد تو، خدا تو را قبیح و بی رونق و خراب گرداند. و بعد از آن مثل زد از برای كمی مملكت خود و نداشتن حظ و نصیب از مال و دولت دنیا به شعر:


لعمر ابیك الخیر یا عمرو! اننی
علی وضر من ذی الاناء قلیل


یعنی قسم به جان پدر خیر و خوب تو ای عمرو! كه من بر حظ و نصیب، دسومت[4] و چربی چسبیده به ته ظرف كم از طعام چرب در ظرفی باشم. و غرض از ایراد این شعر كنایه از این است كه حظ و نصیب من از مملكت و منفعت آن، به قدر دسومت و چربی كمی باشد كه در ظرف باقی مانده از طعام بعد از خالی شدن ظرف از آن.

«ثم قال علیه السلام»:

یعنی پس گفتند امیرالمومنین علیه السلام در علت و سبب دولت و مال بردن اهل شام از اهل كوفه و خصلت هر یك را:

«لقد انبئت بسرا قد اطلع الیمن. انی و الله لاظن هولاء القوم سید الون منكم باجتماعهم علی باطلهم و تفرقكم عن حقكم»

یعنی به تحقیق[5] خبر داده شده ام از جهت بسر، سردار معاویه، كه برآمد و طلوع كرد در یمن و مسلط شد بر اهلش، سوگند به خدا كه من گمان دارم آن جماعت و آن گروه را كه زود باشد كه دولت ببرند از شما اهل كوفه و شما را رعیت خود گردانند، به سبب

[صفحه 236]

جمع شدند و متفق گردیدن بر والی باطل خودشان و متفرق شدن شما از خلیفه و امام برحق شما.

«و بمعصیتكم امامكم فی الحق و طاعتهم امامهم فی الباطل»

یعنی به سبب معصیت و نافرمانی شما امام و امیر شما را در راه حق كه جهاد فی سبیل الله باشد و طاعت و فرمان برداری آنها امام و پیشوای خود را در راه باطل كه جدال در راه شیطان و كفر و طغیان باشد.

«و بادائهم الامانه الی صاحبهم و خیانتكم»

یعنی و به سبب اداء كردن امانت به سوی مصاحب و امام خودشان و خیانت كردن شما با مالك و صاحب شما.[6] و مراد از اداء امانت، وفا كردن به عهد و بیعت و شنیدن امر و سخن و توصیه ی او و به خیانت، وفا نكردن به عهد و بیعت و نشنیدن امر و توصیه و سخن او و به نفاق و حیله و مكر رفتار كردن.

«و بصلاحهم فی بلادهم و فسادكم»

یعنی و به سبب افعال صالحه ی آنها در بلاد خودشان و اعمال فاسده ی شما در بلاد شما و افعال صالحه ی آنها،[7] الفت و مودت و موانست با هم در ولایت خودشان و اعمال فاسده ی حقد و حسد و كینه و بغض با یكدیگر، در شهرهای ایشان.

«فلو ائتمنت احدكم علی قعب لخشیت ان یذهب بعلاقته»

پس اگر امین سازم یكی از شما را بر كاسه ی چوبی[8] هر آینه می ترسم كه برود آن كاسه یا بند كاسه، یا ببرد آن كس بند كاسه را. اشاره است به كمال خیانت و دنائت ایشان كه بر قدح چوبی كه مالیتی ندارد امین نیستند، اگر دسترس داشته باشند خیانت در آن می كنند، پس چگونه در عهد و پیمان با من خیانت نكنند.

«اللهم انی قد مللتهم و ملونی و سئمتهم و سئمونی»

یعنی بار خدایا! به تحقیق كه ملول گردانیدم این قوم را كه بسیار آنها را به راه حق و

[صفحه 237]

جهاد و احكام شرعیه كه بر آنها مشقت است، خواندم و پند دادم آنها را و آنها نیز ملول گردانیدند مرا كه تمرد امر من در امر دین كردند و هدایت نیافتند و كوتاهی در راه حق و جهاد با دشمن خدا كردند و تنگدل ساختم ایشان را و ایشان نیز تنگدل ساختند مرا به همان سبب كه مذكور شد.

«فابدلنی بهم خیرا منهم و ابدلهم بی شرا منی»

یعنی پس بدل كن مرا به ایشان بهتر از ایشان را، یعنی بهتر از این قوم در اطاعت كردن امر خدا و رسول، در عوض این قوم از برای من مهیا كن كه در نصرت در دین ثابت قدم باشند و بدل و عوض من شخصی را بر ایشان مسلط كن كه در دنیا و آخرت شر ایشان باشد، در دنیا به جبر و ظلم با ایشان رفتار كند، نه به عدالت چنانكه من رفتار می كنم و در آخرت سبب ضلالت و كفر و هلاكت ایشان گردد، نه مثل من كه ضامن نجات و بهشت ایشان می شوم.

«اللهم مث قلوبهم كما یماث الملح فی الماء»

یعنی بار خدایا بگداز دلهای ایشان را مثل گداختن نمك در آب. احتمال دارد كه غرض از این كلام دعا باشد به تقریب رافت و شفقت بر آنها، كه خدایا دلهای قاسیه ی سخت سنگ آنها را بگداز و نرم گردان تا بشنوند سخن حق را و هدایت یابند، شاید كه نفرین باشد به گداختن دلهای ایشان به آتش جهنم، چنانكه در دنیا قبول سخنان حق نكردند و میل به باطل و كفر كردند.

«اما و الله لوددت ان لی بكم الف فارس من بنی فراس بن غنم.»

یعنی بدان سوگند به خدا كه دوست می دارم و آرزو می كنم كه باشند از برای نصرت، بدل از شما[9] هزار سوار از قبیله ی بنی فراس پسر غنم، به سبب شجاعت و حمیت و سخن شنیدن آنها.


هناك، لو دعوت، اتاك منهم
فوارس مثل ارمیه الحمیم

[صفحه 238]

یعنی در مقام ضرورت و نصرت اگر بخوانی می آیند به نصرت تو از ایشان سوارانی چند، مثل ابرهای بارنده ی تابستان به سرعت و شدت و با اسلحه ی تمام.

ثم نزل علیه السلام من المنبر: یعنی پس بعد از اتمام خطبه به زیر آمدند[10] از منبر.[11].

[صفحه 239]


صفحه 235، 236، 237، 238، 239.








    1. چ: عبدالله.
    2. ن: و مخالف آنها مر او را و گفت.
    3. ن «نیست» ندارد.
    4. دسومت به معنی چربی است.
    5. چ: به تحقیق كه.
    6. چ: با صاحب و مالك شما.
    7. چ: افعال صالحه ی آنها در بلاد شما و افعال صالحه ی آنها.
    8. ن: چوبین.
    9. چ: نصرت من بدل از شما.
    10. چ: به زیر آمد.
    11. سیدرضی در ذیل خطبه برخی از كلمات مشكل آن را شرح كرده كه شارح آن را ترجمه نكرده است.